از ترس بی تو لال شدن حرف میزنم...



دانشگاه که بودم یه کارمندی بود اونجا به اسم آقای اسماعیلی. مسئول سایت دانشکده بود. بسیار انسان شریف و با مسئولیت و منضبطی بود ایشون. یادمه اونموقعها معتقد بودم تنها آدم درست این دانشگاه ایشونه. همیشه میشد روی کمکش حساب کرد. نه اینکه کار خاصی انجام بده هااا.نه. فقط وظیفه شو به درستی انجام میداد. از قضا یه روزی یه دانشجوی پررو و پر مدعا آخر وقت اداری، درست زمانی که آقای اسماعیلی همه ی سیستم ها را خاموش کرده بودند و آماده میشدند که برن، میاد و میگه من کار دارم . آقای اسماعیلی هم میگن دیگه الان آخر وقته و سیستمها را خاموش کردند و نمیشه. دختره  هم پا میشه میره پیش رئیس دانشگاه . رئیس دانشگاه هم پا میشه میاد سایت ! و میگه سیستم ها را روشن کن. آقای اسماعیلی هم که اصلا رئیسو نمیشناخته(چون تازه رئیس عوض شده بود)  توضیح میده که الان وقت کار من تموم شده و سیستم ها خاموشه و نمیشه. گویا رئیس خودشو معرفی میکنه ولی باز آقای اسماعیلی روی موضع خودش می ایسته که اینطور میشه که رئیس  ایشونو از اون سمتی که داشت عزل میکنه و به یه جای دور افتاده توی دانشگاه (مثلاً توی یه زیرزمین نمور یکی از ساختمونا) میفرسته.
 نمیدونم چرا امروز یهو یادشون افتادم. شاید چون با لپ تاپم مشکل پیدا کردم.
ولی با خودم فکر میکنم چقدر دوست داشتنی هستند شخصیت های اینجوری. الان بعد این همه سال هنوز آقای اسماعیلی را فراموش نکردم و وقتی که یادش افتادم یه انسان آزاده و بزرگ و قوی برام تداعی شد بر عکس رئیس دانشگاه که ضعیف و حقیر.
یادمه اون سال هرکی این خبرو میشنید، چه دانشجوها، چه کارمندا همه متأسف میشدن. چون همه از خوبی و بزرگواری آقای اسماعیلی با خبر بودند.

اگه میشد هر کدوممون اونجایی که هستیم و توی اون جایگاهی که قرار داریم در حد خودمون خوب عمل کنیم قطعاً دنیا جای بهتری میشد. خود من خیلی وقتها احساس میکنم که کاری از دستم برنمیاد و سیستم دااااغونه و من هرچقدرم تلاش کنم هیچ اتفاقی نمی افته و مگه من چیکارم؟! چقدر کارم تأثیرگذاره؟! اصلا کی میبینه؟!!ولی الان میفهمم که واقعاً هر حرکت ما، هر رفتار ما، هر جمله ای که میگیم و نمیگیم همه و همه تأثیر خودشو توی هستی میذاره. هیچی گم نمیشه.
کمترین چیزی که حرکت آقای اسماعیلی به جا گذاشت: شاید یه نام نیک* توی ذهن یه دختر دانشجو که دیگه الان شاغل شده باشه و همچنین انگیزه برای بهتر کار کردن  .


* سعدیا مرد نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرد

خب باید بگم که تا جایی که میتونستم دلجویی کردم و بیشتر از این ممکنه یه حس بدی را درونم به وجود بیاره مخصوصا این که حرفم بد برداشت شده و اصلا هیچ قصد و منظور بدی پشتش نبوده.

باید بیش از پیش مواظب حرف زدنم باشم.

طرف مقابل هم که گویا اصلا قصد کوتاه اومدن نداره و منم بهتره بیشتر از این توی زاویه دیدش نباشم


خدایا میدونم که بی تقصیر نیستم و کاملا گناهمو به گردن میگیرم. نمیدونم دقیقا باید چیکار کنم. کاری که بلد بودمو انجام دادم.بقیه ش با خودت " که مستحق کرامت گناهکارانند."


ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم

همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند

تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد

گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم

کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه

کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم

چون لاله می مبین و قدح در میان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم

گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست

نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ای



مومن کینه توز نیست
انتقام جو نیست
مهربان و نرم و خاشع و خاضع و متواضع است
سینه مومن جای کدورت های نو و کهنه نیست، گلستان یاد خداست.
مومن چون منزلتی می یابد آن را به رخ دیگران نمیکشد، بلکه از آن برای اکرام و احسان دیگران استفاده میکند.

مومن بدی را نه به بدی که با خوبی پاسخ میگوید

مومن روی سینه مغلوب نمی نشیند بلکه دستش را میگیرد تا برخیزد.

مومن فاصله نمی گذارد، فاصله بر می دارد.

خط و نشان نمی کشد، بی نشانی شیوه اوست.

مومن مهربان است، سخت و آشتی ناپذیر نیست.

مومن مظهر رحمت حق است. مومن آیه خداست. مومن جلوه اسماء حسنی است.

مومن دل نمی شکند، دل های شکسته را دلجویی می کند.

مومن سلطه گر نیست، گرد و خاک نمی کند، بار گران نیست، پوشیده می رود و نرم می آید.

مومن پیش قدم است، سلام را او آغاز میکند.

* از کتاب از یار آشنا سخن آشنا 2» نوشته سید علیرضا




* چقدرمومنیم؟!!!



بعضی وقتا چقدر دنیا تنگ میشه، فضا سنگین میشه به حدی که فکر میکنم دیگه حتی یه لحظه هم نمیتونم تحمل کنم. و واقعیتش اینه که این روزا خیلی این حس به سراغم میاد. فقط خداروشکر میکنم که صبح که میشه میرم کلاس و اونجا اینقدر با بچه ها درگیرم که به کل فارغ میشم. حداقل برای چند ساعت




خب واقعیتش اینه که من دلم شکسته. دیروز ترک بر داشت. امروز شکست.

هرچند که میدونم مقصر صد در صدی خودم هستم ولی بازم:
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ.



برای منی که مدت زمان زیادی را توی مسیر رفتن به سرکار و پشت فرمون هستم کتاب صوتی یکی از بهترین انتخاب هاست. تقریبا یک سالی میشه که از کتاب صوتی اسنفاده میکنم. قبول دارم که هیچ چیزی مثل کتاب کاغدی نیست و اصلا لذت  گرفتن کتاب توی دست و ورق زدنش را نمیشه با هیچ چیزی مقایسه کرد، ولی خب وقتی شرایطت جوری نیست که بتونی کتاب دستت بگیری نباید خودتو از لذت کتاب محروم کنی. برای من هم اوایل سخت بود مخصوصا موقعی که نمیتونستم با صدای خواننده کتاب ارتباط برقرار کنم ولی کم کم و به مرور این قضیه برام عادی شد. یکی از کتابهایی که این مدت گوش دادم کتاب تصرف عدوانی بود. کتابی که منو شدیدا و عمیقا تحت تاثیر قرار داد. یه جاهایی از کتاب همراه با شخصیت اصلی دچار استرس میشدم،  گاهی حس بلاتکلیفی میکردم، یه جاهایی از شدت عصبانیت دیگه نمیتونستم کتابو ادامه بدم خلاصه که کتابی بود در نوع خودش بی نظیر.
شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم.شاید.


شب عیده.شب میلاد امام حسین * باید همه شاد وخوشحال باشیم ولی نیستیم و این خیلی برام ناراحت کننده س.چی فکر میکردیم چی شد

حداقل به خاطر امامی که اینقدر ادعای دوست داشتنشو داریم باید یه حرکتی بزنیم. خدایاااا به حق بهترین بندگانت

 بهترین خیرها را سر راهمون قرار بده و منو از این نگرانی در بیار.

*عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند.


 



آره .شما درست میگید .همه چیز از فقدانه.از نداشتن.وگرنه آدمی که پر باشه که دیگه مشکلی نداره

حالا من موندمو یه عالمه حفره.یه عالمه نداشتن

خدایا همه نداشته هامو جبران کن

قلبمو التیام ببخش

تو که می دونی.فقط تو میدونی.

با بهترین اسمائت برای من ولایت کن.









تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من

پیاده میروم و همرهان سوارانند.

 

همه یا رفتند یا دارند میرند.

فقط من موندم و چند نفر دیگه

حس جاموندن خیییلی حس بدیه.

حسرت خوردن.

حسرت و افسوس اون دنیا چندییییین برابره.

 

* الهی بحق حسین و آبروی حسین ما را ببخش و پای حرکت بهمون بده.

 


از خیلی چیزها میتوانی بگذری که اگر بگذری به خودت لطف کرده ای، خودت را سبک کرده ای. آنکه نمیتواند بگذرد، آبی راکد است و سرانجامی جز تعفن و گندیدگی ندارد. رودی همیشه جاری باش و بدان که طهارت تو، در جریان توست.

 

*از یار آشنا سخن آشنا 2.


کاش تموم میشد این کدورت پیش آمده.


" گفته ای لعل لبم هم درد بخشد هم دوا / گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت"

1.خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور، یک دعا نیست.یک حقیقت است. یعنی نگاه بد به قرآن و به تجلی حسن نمیرسد. کسی که نمیتواند خوب ببیند و نگاهی که پاک نشده و آلوده به تمنیات نفسانی، شهوت و یا غضب است نمیتواند حسن را ببیند.

2.معنای اتحاد نیست شدن است و محبت این نیست شدن را ایجاد میکند.

3.تا انسان در نیابد که در تاریکی است چراغ روشن نمیکند.

4.ترجیح درد بر درمان نیز نباید باشد. هرچه او برای ما میخواهد، همان را بپسندیم.

5.محبت حکم به وصال میکند و راه وصال اتحاد است و اتحاد بدین معناست که محب نباید باشد.

6. نفی روئیت نه. نفی رائی


" مرا از توست هر دم تازه عشقی/تو را هر ساعتی حسنی دگر باد"

1.دیدن حسن هنری است که دیده آلوده به دنیا نمی تواند آن را ببیند.

2.سری که باید به آن رسید، حسن دوست است.

3.حسن حقیقتی است متعال و سری است که باید ان را از نامحرمان و در "سحرگاهان" از پیرمیخانه گرفت.

4.آگاهی از حسن دوست به آسانی ممکن نیست و با دید جزئی میسر نمی شود بلکه در سحر و در خلوتگاه تجلی می باید آن را دید.


" غمزه شوخ تو خونم به خطا می ریزد/ فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد"

1.خونی که به خطا ریخته می شود شایستگی این را دارد که اتصال به حق پیدا کند و اگر به صواب ریخته شود یعنی این که کسی را مجازات میکنند که گناهکار است و به همین سبب قصاص می شود.

2. بدی و گناه یعنی این که چیزی بین من و خدا بنشیند و مرا از خدا دور کند. حال اگر نماز، من را از خدا دور نماید، این نیز بدی من است. اگر من به نماز خود عجب ورزم و به حسنات خود غرور پیدا کنم حسنه نیز تبدیل به سیئه میشود.

3. هرآنچه فاصله ایجاد میکند سیئه است.

4. دیدگاه اهل توحید و ولایت این است که انسان باید بگذرد و گذشتن بدین معنا نیست که کسی گناه نکند، بلکه به این معناست که انسان باید تا حدی خود را بشکند و تذلل، خشوع، خضوع و بندگی داشته باشد که هیچ چیز از وجود او باقی نماند.

5. آیا ممکن است انسانی که هنوز در محاسبات کوچک خود مانده است "بغیر حساب" را درک نماید؟

6.امکان ندارد کسی خسیس و محدود به محاسبات کوچک خود باشد و مرتبه " بغیر حساب" را درک کند.


به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی/ از سر خواجگی و مکان برخیزم

1.کسب معرفت بدون ادب ممکن نیست و هرکجا سفره معرفت گسترده شده، از برکت ادب بوده است.

2.اولیا خدا هیچ کجا با کسی دشمن نبوده اند و حتی با کسانی که با آنان دشمن بوده اند نیز ادب ورزیده اند. زیرا همه جا در حضور حق بوده اند.

3. کسانی که رابطه فرورفته ای با هم دارند (خلطا) اکثرا به یکدیگر ظلم می کنند.

4. موضع استغفار در حضور مولا.

5. به خرابات باید با ادب وارد شد، آنجا جای هرکسی نیست. همه محرمند و ادب ورزیده اند.

6.ادب صرفا رعایت آداب نیست.بلکه هرجایی ادب مخصوص به خود را دارد.گاهی رعایت آداب عین بی ادبی است.

7.اگر کسی به بهانه اعتراف گناه، انیت خود را ابراز نماید، این عمل او از گناه بدتر است.

8.بسیاری از اوقات اگر انسان موفق نمیشود، به سبب عدم رعایت ادب است.اگر کسی منتظر باشد که مجاهدت با هوای نفس، او را به نتیجه برساند اما خواندن خداوند و بنده بودن، از او بودن و از او داشتن خود و اینکه همه نسبت ها با اوست را نبیند، به نتیجه نمی رسد. اما اگر ادب ورزیده و همه را از او بداند، حتما سلوک اتفاق می افتد و فعلیت پیدا میکند.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها